در نگاه اول نا امیدی و پشیمانی در چشمان دختر موج میزد.
به پیشنهاد مادر دختره رفتیم دقایقی رو با هم همکلام شویم.
رو در روی هم بودیم.
خیلی دلم میخواست بدونم این همه ترس و دلهره اش از چیه تا اینکه خودش لب به سخن گشود.
گفت مادرت گفته تو دنبال خانواده ی مذهبی هستی و ... اما پدر من معتاده و روم نشد به مادرت بگم. سخنش رو ادامه داد ... گفت در کل خاندان ما فقط من مذهبی هستم و در گذشته ازدواج ناموفقی رو داشته ام.
منم حال و روزش رو که دیدم شروع کردم به دلداری دادن
آخرش ازم پرسید نتیجه چی میشه؟
دلم به حال دختر بسیار گریست . دوس داشتم زمین باز بشه و منو در خودش فرو کنه گفتم هر چی خدا بخواد همون میشه.
گذشته ی دختر و خانواده اش چقدر می تونه در خوشبختی زوجین تاثیر گذار باشه؟
هزار و یکمین دیدار...
برچسب : نویسنده : mynameissaeid بازدید : 177